ღموج درياღ

 سـلامتے خـودم... 
  
 ڪه باهمه خـنـدیـدم... 
  
 برا همه مرهم بودم... 
  
 همه رو دلـدارے دادم... 
  
 نگراלּ  همه  شـدم... 
  
 به همه اهمیت دادم... 
  
 بغض خـیلیا رو به خـنـده تبـدیل ڪردم... 
  
 ولے هیچڪـس حـتے نفهمیـد تو دل من چے میگذره...

خدایا تو کی میبینی ومیفهمی...

کم آوردم خدا...

تا کی سکوت..؟!

yfrsu5hnwtzzsj4bkf

نوشته شده در چهار شنبه 21 آبان 1393برچسب:کم آوردم,خدا,خسته,,ساعت 13:53 توسط باران| |


 

 

 

نفس كه مي كشم ، با من نفس مي كشد

قدم كه بر مي دارم ، قدم بر مي دارد

بيدار مي ماند تا خوابهايم را تماشا كند

او فرشته ي من است....همان موكل مهربان


اشك هايم را قطره قطره مي نويسد

دعاهايم را يادداشت مي كند

آرزوهايم را اندازه مي گيرد

و هر شب مساحت قلبم را حساب مي كند

و وقتي كه مي بيند دلتنگم

پا در مياني مي كند و كمي نور از خدا مي گيرد

 و در دلم مي ريزد تا دلم كوچك و مچاله نماند

 

 

 

به فرشته ام مي گويم از اينجا تا آرزوهاي من چقدر راه است؟

من كي به روياهايم مي رسم؟

مي گويم : من از قضا و از قدر واهمه دارم.

من از تقدير مي ترسم . از سرنوشتي كه خدا برايم نوشته است.

من از صفحه هاي فردا بي خبرم.

كاش قلم دست خودم بود...كاش خودم مي نوشتم...

 

فرشته ام به قلم سوگند مي خورد و آن را به من مي دهد

 و مي گويد:

بنويس...دعاهايت را بنويس...روياهايت را ، خيالت را و آرزويت را ،

 فكرت را و ذكرت را...

هر چه كه مي خواهي...

بنويس كه دعايت همان سرنوشت توست .

 تقديرت همان است كه پيش تر خود نوشته اي...


شب است و از هزار شب بهتر است.

فرشته ها پايين آمده اندو تا پگاه درود است و سلام...

قلم دست من است و مي نويسم

مي دانم كه تا پيش از طلوع آفتاب

 تقديرم را خدا به فرشته ها خواهد گفت...

 

 

نوشته شده در شنبه 11 فروردين 1391برچسب:دعا,فرشته,اشک,دل کوچکم,آرزوهایم,شب,خدا,قضاوقدر,نفس,رویا,قلب,تقدیر,قلم,ساعت 22:41 توسط باران| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - قالب وبلاگ